من را به گناهِ بی گناهی کُشتی
بانوی شکار،اشتباهی کُشتی
بانوی شکار،دست کم می گیری
من جان دهم آهسته،تو هم می میری
از مرگِ تو جز درد مگر می ماند
جز واژه ی برگرد مگر می ماند
این ها همه کم لطفیِ دنیاست عزیز
این شهر مرا با تو نمی خواست عزیز
دیوانه ام،از دست خودم سیر شدم
با هر کسِ هم نامِ تو درگیر شدم
اِی تُف به جهانِ تا ابد غم بودن
اِی مرگ بر این ساعتِ بی هم بودن
یادش همه جا هست،خودش نوشِ شما
اِی ننگ بر او مرگ بر آغوشِ شما
شمشیر بر آن دست که بر گردنش است
لعنت به تَنی که در کنار تنش است
دست از شب و روز گریه بردار گلم
با پای خودم می روم این بار گلم
"علیرضا آذر-هم مرگ"
توصیه میکنم این دکلمه رو گوش کنید خیلی قشنگه روزی چند بار گوش میدم
نظرات شما عزیزان: